«هنرمندانی که در آتلیه کار می کردند، یعنی تمام کارمندهای آتلیه از دم، صبح ها دیر سرِ کار می آمدند. نه خیال کنید یک ربع دیر می کردند یا نیم ساعت، نه، کارِ دیر کردن شان معمولاً به یک ساعت و دو ساعت و سه ساعت می کشید. روزهایی هم بود که سروکلهٔ هنرمندی نزدیکی های ظهر پیدا می شد یا اصلاً تا آخرِ وقت پیدا نمی شد. همین هنرمندی که سروکله اش تا آخرِ وقت پیدا نشده بود روز بعد که به سازمان می آمد نه معذرتی می خواست، نه توضیحی می داد، نه هیچی. اگر از او نمی پرسیدی چرا دیروز سرِ کار نیامدی هیچی نمی گفت، ولی اگر می پرسیدی توی لب می رفت و رنجیده از فضولیِ بی جایت جواب می داد «کار داشتم.» یا «نتوانستم بیایم.» یا «حوصله نداشتم.» یا جمله های دوکلمه ایِ دیگری نظیر این ها.رئیس سازمان با آن که خاطر هنرمندان را خیلی می خواست و معتقد بود که آن ها حق دارند هر طور که دل شان می خواهد زندگی کنند و رفتار کنند و خلق هنری کنند دلخور بود از این که معمولاً دیر سرِ کار می آمدند و گاهی اصلاً نمی آمدند. هر روز از طبقهٔ پنجم سازمان یعنی طبقهٔ ریاست به طبقهٔ اول می آمد، سری به آتلیه می زد و چون بیش تر میزها را خالی می دید سگرمه اش را توی هم می کشید، پیش من می آمد، به دیوار تکیه می داد و با حرص تهِ سیگارش را می جوید.روزی گفت «الآن همهٔ کارمندهای بخش های دیگر پشت میزشان مشغول کارند، اما…» پوزخندی زد و با چانه اش آتلیه را نشان داد. سیگارش را از میان دو لبش درآورد و نگاهی به تهِ جویده شدهٔ آن انداخت. پرسیدم «همهٔ کارمندهای بخش های دیگر؟»«تو بخش های دیگر شاید تک وتوکی از کارمندها گاهی دیر کنند ولی تو بخش شما فقط یک نفر سرِ وقت می آید اداره.»آن یک نفری که در بخش ما هر روز سرِ وقت به اداره می آمد او بود. او هر روز سرِ وقت که به اداره می آمد هیچ، یک راست هم می رفت پشت میزش می نشست، قلم برمی داشت و به کارش مشغول می شد که خوش نویسیِ صفحهٔ عنوان کتاب ها و هر متن کوتاهی بود که باید خوش نویسی می شد. هرگز از میزش دور نمی شد مگر وقتی که نیاز داشت دست به آب برساند و هرگز قلمش را زمین نمی گذاشت، حتی هنگامی که کسی چیزی به او می گفت یا او چیزی به کسی می گفت. وقتی متنی در کار نبود که خوش نویسی اش کند برای آن که وقتش را بیهوده هدر ندهد شعرهای حکمت آموز خوش نویسی می کرد و به دیگران هدیه می داد. برخی از آن شعرهای حکمت آموز سرودهٔ خودش بود. با آن که کُرد بود به سبک خراسانی شعر می گفت ــ شعرهای نغزِ پُرمغز.»
منبع: متن کتاب
ماهی زنده در تابه
وضعیت موجودی: تنها 1 نسخه موجود است
8,59 €
«هنرمندانی که در آتلیه کار می کردند، یعنی تمام کارمندهای آتلیه از دم، صبح ها دیر سرِ کار می آمدند. نه خیال کنید یک ربع دیر می کردند یا نیم ساعت، نه، ک..
شناسه کالا: 1309069194618
دستهها: رمان, رمان ایران, مطالعات ایران
وزن | 0,158 kg |
---|---|
انتشارات | نشر چشمه |
وضعیت | جدید |
شابک | 9786220111382 |
پدید آورندگان | نويسنده :ایرانی ، ناصر |
تعداد صفحه | 162 |
صفحات اول در خانهٔ کتاب ایران |
Be the first to review “ماهی زنده در تابه” Cancel reply
Reviews
There are no reviews yet.