بوی نان تازه از توی کیسه ای که هاشم روی میز انداخته بود می آمد. بدجور گرسنه بود. بدجور تشنه بود. گوشی اش را از توی جیب شلوارش کشید بیرون، رمز قفل تاریخ تولد ماهان بود، وارد کرد و زل زد به صفحه. پیمان چندبار زنگ زده بود. فکر کرد لابد باز مهوش دهان لقی کرده و بحث شان را گذاشته کف دست پیمان. سعی کرده بود به مهوش بفهماند وقتی توی حریم خصوصی اش اتفاقی می افتد، بحثی یا حتی دعوایی، رازنگه دار باشد، اما مهوش گوشش بدهکار نبود. هر اتفاق کوچکی را می گذاشت کف دست مادر و برادرش. یک دو قطره اشک که می ریخت، فکر می کرد دنیا به آخر رسیده و مستأصل و بیچاره تر از خودش توی دنیا نیست و اوضاع وخیم تر از این وجود ندارد و همین روزهاست که مهر طلاق بخورد پای شناسنامه اش. شاید هم مادر مهوش چیزی گفته بود. خودش است. آن بیرون بر جزئیات، آن آتش بیار معرکه، آن نفر سوم که همیشه توی کمین نشسته مترصد فرصت. هاشم فنجان چای را گذاشت جلوش و میز را جلوتر کشید تا بتواند پای چپش را راحت تر دراز کند روی میز. چای خودش را هم گذاشت روی پیشخان. بعد قند را از روی میز کشید جلوتر و یک حبه انداخت توی دهانش. حسام تشنه بود. آن خشکیِ دهان و لزجی چسبنده ی زبانش را می چسباند به سقِ دهانش. گوشی اش را گذاشت روی میز و فنجان را برداشت. گرمی فنجان روی پوست دستش راه رفت. فنجان را برد نزدیک دهانش و مزمزه کرد. می چسبید.«توی آن کیسه نان داری؟»«صبحانه نخورده اید؟ حواسم رفت به سروشکل و پای تان.»شوکه بود؟ نه. دستپاچه بود، انگار وسط کاری یواشکی گیرش انداخته باشند. چشم هایش دودو می زدند. فهمیده بود رفته سراغ خانه باغ که داشت آن طورِ عجیب نگاهش می کرد؟ قند چندمی بود که می انداخت توی دهانش و می جوید؟
منبع: 5
دخمه
شما همواره میتوانید کتابهای ناموجود در مونیخ را با ثبت درخواست از ایران دریافت کنید.
آخرین قیمت: 10,02 €
بوی نان تازه از توی کیسه ای که هاشم روی میز انداخته بود می آمد. بدجور گرسنه بود. بدجور تشنه بود. گوشی اش را از توی جیب شلوارش کشید بیرون، رمز قفل تاری..
SKU: 1107905605902
Categories: رمان, رمان ایران, مطالعات ایران
سفارش از ایران
Weight | 0,308 kg |
---|---|
انتشارات | چشمه |
وضعیت | نو |
شابک | 9786220111771 |
پدید آورندگان | نویسنده: اولدوز طوفانی |
Be the first to review “دخمه” Cancel reply
Reviews
There are no reviews yet.