مه لقا

وضعیت موجودی: تنها 1 نسخه موجود است

12,74 

اج مراد از این کار پسرش به شدت عصبانی شد، اما به روی خودش نیاورد. مادربزرگ که مطمئن بود پسرش آرام که شود خودش برمی گردد ترجیح داد فعلاً ساکت بماند

, ,
شناسه کالا: 9725041581787 دسته‌ها: , ,

اج مراد از این کار پسرش به شدت عصبانی شد، اما به روی خودش نیاورد. مادربزرگ که مطمئن بود پسرش آرام که شود خودش برمی گردد ترجیح داد فعلاً ساکت بماند. اما وقتی روزها و هفته ها گذشت و از مهرعلی خبری نشد، مادربزرگ به حرف آمد و از حاج مراد خواست برود و او را برگرداند. حاج مراد چند نوبت به شهر رفت، اما مقاومت غریب و دور از انتظار مهرعلی برای بازگشت به روستا حسابی غافل گیرش کرد. لجبازی کودکانه ی مهرعلی و اصرار نامعقولش به برنگشتن کم کم حاج مراد را به تنها پسرش بدبین و در نهایت از او مأیوس کرد تا آن جا که یک روز در جواب پرس و جوهای تمام نشدنیِ زنش با عصبانیت داد زد «بهتر است از این پسر بی جربزه و بی خاصیتت دل بکنی. اصلاً ولش کن، زن.» زمستان آن سال با همه ی تلخی اش می گذشت. دایه که زن ناسازگاری بود به زور و زحمت با شوهر و بچه اش تا بهار در خانه ی مادربزرگ سر کرد. با این که پول خوبی گیرش می آمد و شوهرش هم راضی بود، زندگی در خانه ی حاج مراد باب میلش نبود. دلش برای آن زندگیِ تحت اختیار خودش و برای زن های همسایه که کلی داستان های مگو برای هم تعریف می کردند تنگ شده بود. از طرف دیگر، هراسی که این وآن به خصوص خاله الهه از نوه ی حاج مراد در دلش می انداختند هم بالاخره کار خودش را کرد. درست چند روز مانده به نوروز، دیدوبازدید عید را بهانه کرد و به مادربزرگ گفت قصد دارند به ده خودشان برگردند.
منبع: متن کتاب

وزن0,263 kg
انتشارات

نشر چشمه

وضعیت

جدید

شابک

9786220109525

پدید آورندگان

نويسنده :خلج ، شهرام -ويراستار :کیانی ، رویا

تعداد صفحه

276

صفحات اول در خانهٔ کتاب ایران

https://pic.ketab.ir/DataBase/bookpdf/02/14020622086.pdf

Reviews

There are no reviews yet.

Be the first to review “مه لقا”

Your email address will not be published. Required fields are marked *

Shopping Cart
Scroll to Top